نویسنده: غلامرضا معصومی

 
پسر آپولو (Apollo) و الهه‌ی سیرنه (Cyrene) و نوه‌ی دختری هیپسئوس (Hypseus)، پادشاه لاپیت‌ها (Lapiths) در اساطیر یونان باستان می‌باشد. یک روز که سیرنه در دره‌ی کوه پلیون (Pelion) مشغول شکار بود، آپولو، سیرنه را دیده و او را ربود. سپس او را با ارابه‌ی طلایی‌اش به لیبی برده و با وی هم بستر شد. آنها صاحب پسری شدند به نام آریستائوس (Aristaeus) و چون کودک به دنیا آمد، آپولو پرورش کودک را به جد مادری‌اش گایا (Gaia) و الهه‌های فصول سپرد.
بنابر روایتی دیگر، او توسط یکی از سنتورها (Centaurs) به نام خیرون (Chiron) پرورش یافت. وی از موزها (Muses)، فن طب و پیشگویی و از نیمف‌ها (Nymphs) طرز تهیه‌ی لبنیات، پرورش زنبور عسل و همچنین کشت انگور را آموخت. موزها مراقبت از گله‌هایشان را که در جلگه‌ی فتی (Phthie) واقع در تسالی (Thessaly) می‌چریدند نیز بر عهده‌ی او نهادند. آریستائوس هم به نوبه‌ی خود، آنچه را که از ربة النّوع‌ها می‌آموخت، به مردم آموزش می‌داد. وی سپس اوتونوئه (Autonoe)، دختر کادموس (Cadmus) را به همسری برگزید و از او صاحب پسری به نام آکتائون (Actaeon) شد. بسیاری از ابتکارات مربوط به شکار، به خصوص حفر گودال و استفاده از تور صیادی را به آریستائوس نسبت می‌دهند. آکتائون هم مانند پدرش صیاد ماهری شد و عاقبت جان خود را هم بر سر این کار از دست داد. ویرژیل (Virgile)، داستانی درباره‌ی آریستائوس نقل می‌کند که: «روزی آریستائوس به تعقیب ائوریدیسه (Eurydice)، همسر اورفئوس (Orpheus) در کنار رودخانه‌ای رفت، اما ائوریدیسه را در موقع فرار ماری گزیده و به هلاکت رساند. این پیشامد موجب خشم خدایان شده و آریستائوس را با بیمار ساختن زنبورهای عسلش تنبیه کردند. آریستائوس که نمی‌دانست چه بکند، مادرش سیرینه را که در زیر آب‌های پنه (Pene) در قصری از بلور به سر می‌برد، به کمک خود فرا خواند. سیرنه به نصیحت و راهنمایی پسرش پرداخته و به او گفت که فقط پروتئوس (Proteus)، خدای دریایی می‌تواند علت بدبختی او را معلوم کند. آریستائوس به سراغ پروتئوس رفته و او را در حالی یافت که بر روی تخته سنگی خوابیده بود و اطرافش را گلّه‌های خرس آبی متعلق به پوزئیدون (Poseidon) که تحت مراقبت پروتئوس بود، گرفته بودند. پروتئوس معمولاً از اینکه سؤالی از او بشود، رضایتی نداشت و به همین دلیل آریستائوس او را در خواب به زنجیر بسته و وادار کرد تا جوابش را بدهد. پروتئوس نیز به ناچار گفت که علت گرفتاری آریستائوس، مرگ ائوریدیسه می‌باشد و در ضمن روش پرورش زنبور عسل را نیز به وی آموخت. پروتئوس به او گفت که چهار گاو نر و چهار گوساله قربانی کند تا ارواح خشمگین آرام بگیرند و پس از مراسم قربانی از میان امعای قربانی‌ها، گروهی زنبور عسل پدید می‌آید». روایت است که آریستائوس در مصاحبت با دیونیزوس (Dionysus)، به سرداری سپاهی در فتح هند شرکت کرد. همچنین روایت است، هنگامی که سیریوس (Sirius)، ستاره‌ی شعرای یمانی، گرم‌ترین ‌روزهای سال را با خود آورد، مردم جزایر سیکلاد (Cyclades) به طاعون مبتلا شده و درمان خود را از آریستائوس طلب کردند. آریستائوس نیز به دستور پدرش به کمک مردم آن منطقه شتافته و در سئوس (Ceos) مستقر شد. در آنجا معبدی به افتخار زئوس (Zeus) بر پا کرده و هر روز قربانی‌هایی در راه سیریوس و زئوس می‌داد. زئوس که از فداکاری‌های او به رحم آمده بود، بادهای شمال را به آن حدود فرستاده و با وزش آن بادها، هوا ملایم و مساعد شد. از آن زمان، هر سال در فصل گرما به مدت شش هفته این باد می‌وزد و هوای سیکلاد را تصفیه و تعدیل می‌کند. در آرکادیا (Arcadia) نیز آریستائوس که تربیت زنبور عسل را به مردم آموخته بود، مورد ستایش قرار گرفت. همچنین در ناحیه‌ی سیرنه از سرزمین لیبی که به قولی وی با مادرش به آنجا رفته و درخت قیمتی سیلفیوم (Silphium) را کاشته بود، ستایش می‌شد.
منبع مقاله :
معصومی، غلامرضا؛ (1388) دایره المعارف اساطیر و آیین های باستانی جهان جلد اول، تهران: شرکت انتشارات سوره مهر؛ چاپ اول.